معنی پاک شدن از تهمت

حل جدول

پاک شدن از تهمت

براعت


پاک شدن از تهمت و سوظن

برائت


از تهمت پاک شده

مبرا، تبرئه شده


تهمت

انگ، افترا

افترا

لغت نامه دهخدا

پاک شدن

پاک شدن. [ش ُ دَ] (مص مرکب) پاکیزه گردیدن. پاک گردیدن. طهارت. طُهر. تطهّر. مطهر گشتن. طاهر گشتن. نظافه. (دهار). طیب. طاب. طیبه. تطیاب. زَکاء. تزکّی. تنقّح. نقا. نقاوه. نقاءَه. نقایه. نُقاوَه.
- پاک شدن از عیب و عوار یا وام و جز آن، برائت:
شهان بخدمت او از عوار پاک شوند
بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه.
فرخی.
|| سترده شدن. محو شدن. محو گشتن.انطماس. انمحاء. زدوده شدن. زایل شدن:
جهان زیر فرمان ضحاک شد
ز هر نامه ای نام جم پاک شد.
اسدی.
انجلاء. پاک شدن آفتاب. پاک شدن ماه. || منزه بودن. تبارک. تقدس. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || از حیض برآمدن زن. قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز به سن یأس نرسیده است. اقراء. تعلّی. (تاج المصادر بیهقی). تعلی، پاک شدن زن از نفاس. (زوزنی).


تهمت

تهمت. [ت ُ م َ] (اِ) تُهَمَه. تُهمَه. گمان بد کردن... این لفظ در فارسیان به سکون دوم مستعمل است و به لفظ کردن و انداختن و نهادن و زدن وبستن و برداشتن استعمال می یابد. (غیاث اللغات). گمان بد بردن و گمان بد... (آنندراج). گمان بد. (دهار).بوسین و نسبت گناه و منقصت و عیب به کسی که دارا نباشد و گمان بد. (ناظم الاطباء). دروغ. بهتان. افتراء.دروغ بستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
نکشتم که فرزند بد درنهان
بترسیدم از کردگار جهان
بخستم به فرمانت آزرم خویش
بریدم هم اندر زمان شرم خویش
بدان تا کسی بد نگوید مرا
ز دریای تهمت بشوید مرا.
فردوسی.
بونصر جواب داد جز خاموشی روی نیست که نصیحت به تهمت بازگردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 576). در معنی فرستادن رسول نزدیک خاینان سخن بر این جمله می گوید و تهمتی بیهوده سوی خویش روا میدارد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 684). حقا که من از خویشتن می گویم، بر سبیل نصیحت، از جهت نفی تهمت به او. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 685).
گرت همی عمر، نیرزد به شکر
بر تو به دیوانگیت تهمت است.
ناصرخسرو.
مصداق تهمت من خیانت ایشان است. (کلیله و دمنه).
خورشید به تهمت خدائیت
ابن اﷲ بر نگین نویسد.
خاقانی.
این سویدای دل من که حمیراصفت است
صافی از تهمت صفوان به خراسان یابم.
خاقانی.
سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد.
خاقانی.
بیستون بن تیجاسب که پیش از آن به تهمت موالات قابوس گرفتار شده بود در جمله ٔ آن لشکر بفرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 272). به سبب تهمتی که بدو تحویل افتاد او را بخدمت بخواند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 379).
نفی تهمت را چو جام لعل تو
پیشم آیدلاف جام جم زنم.
عطار.
کز شکسته آمدن تهمت بود
وز دلیری دفع هر ریبت شود.
مولوی.
دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی... قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. (گلستان).
|| (اصطلاح نجوم) بیرونی آرد: تهمت کدام است: هر کوکبی که بر او منحس ها گرد آید و بدی حال از سوختن و رجعت و وبال و هبوط و زایلی و ساقطی و زخم نحوس به جرم و نگریستن شان به دشمنی، او را متهم دارندبه دلالت. زیرا که اگر وعده کند راست نتواند کردن و بجای نتواند آوردن. (التفهیم بیرونی چ همائی ص 488).


حساب پاک شدن

حساب پاک شدن. [ح ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) پاک گردیدن حساب. رجوع به ترکیبات حساب شود.


خط تهمت

خط تهمت. [خ َطْ طِ ت ُ م َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خطی که دشمنان نویسند و حاوی تهمت و افتراء باشد. (یادداشت بخط مؤلف). کنایه از تهمت و افتراء:
خط تهمت دشمنان زبون
سرانجام شستی بر آن پاک خون.
؟

فرهنگ فارسی هوشیار

پاک شدن

پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر (مصدر) پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقرا ء. -4 صفای باطن یافتن. ‎-5 انجلا ء پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن. یا از عیب یا عوار پاک شدن. برائت یافتن. یا از وام و جز آن پاک شدن. پرداختن آن برائت.


تهمت

گمان بد کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تهمت

انگ، بدنامی

کلمات بیگانه به فارسی

تهمت

انگ

فارسی به عربی

تهمت

اتهام، تشهیر، سیء، ضریبه، فضیحه

واژه پیشنهادی

تهمت

ظنه

معادل ابجد

پاک شدن از تهمت

1230

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری